Quantcast
Channel: پرسه در خاک غریب
Browsing all 10 articles
Browse latest View live

روز بیست و دوم...

  امروز که تمام شود بیست و دو روز از نبودن و نداشتنت می گذرد. دیروز که با هم صحبت می کردیم می گفتی ببین! چقدر زود گذشته است و یادآور شدم که آنقدر ها هم زود نگذشته است اما به هر حال روزها از پی هم می...

View Article



روز بيست و سوم...

  تقریبا می شود گفت که مدت مسافرتت به نیمه راه رسیده است. خوشحالم که زودتر می بینمت و زودتر وصال حاصل می شود. پس امروز ناله نمی کنم، چرا که امیدوارم، امید دیدن دوباره ات و در آغوش کشیدن و بی هیچ دغدغه...

View Article

روز بيست و چهارم...

  به نظر می رسد دارم کلمه کم می آورم. آری! من اما در مقابل تو کلمه کم می آورم برای گفتن و نگفتن، چه توصیف جالبی می شود که تو را با کلمه مقایسه کنم که تو خود کلمه ای هستی از جنس حروف متبرک، پس متبرک باد...

View Article

روز بيست و ششم...

  آدینه است. همان روزی که خداوند پس از شش روز خلقت آسمان ها و زمین دست از کار کشید و آن را برای همه تعطیل قرار داد. جمعه ها برای من و تو شاید روز فراق و جدایی بود، اما بعضی وقتها یادت هست توی ساعتهای...

View Article

روز بيست و هشتم...

  به جای روزشمار بیست و هشتم مادر بزرگبرایم شروه می خواندو من افکارم مثل تناردیه هاتا غروب بندر می رفتبا ماهی بزرگ پیرمرد تنها  توی دریامادر بزرگم برای من هیچ وقت داستان کلاسیک نگفتهمیشه یا شروهیا...

View Article


روز بیست و هفتم...

  دیشب تلویزیون فیلم بوی پیراهن یوسف را برای چندمین بار نمایش داد. خارج از اینکه این فیلم با چه مضمون و رویکردی مساله انتظار و گمگشتگی را به نمایش گذارده است، اما یک نکته برایم بسیار جالب بود، انتظار...

View Article

روز بيست ونهم...

  به همین سادگی بیست و نه روز گذشت. اگر نمی خواستی بیش از مدت معمول بمانی حالا وقتش شده بود که لحظات را برای دیدنت بشمارم، دقیقه ها را، ثانیه ها را و نه مثل اکنون روزهایی که هنوز مانده است را. دیروز که...

View Article

می نویسم خورشید!

  مي نويسم براي تو که نيستي. نيستي که ببيني اشکام داره مي ريزه، مي باره. اما شوق باز آمدنت تسلايم خواهد داد. اين هم يک چيز غير منتظره براي تو: بيا که جان من از داغ انتظار بسوخت دلم زآتش هجرانت اي نگار...

View Article


چرا مسخره مي كني معجزه را؟

  اعجاز ايجاد مي شود حادثه ی حدوث محادثه گتره اي حرف زدن كاري ندارد از بيكاري است كه بعضي شايد چون من زيادي رسول وار ادعاي معجزه مي كشدشان؛ مرد گاني كه مسيح را زنده كردند و يعقوبي كه چشمان يوسف را. من...

View Article


داستان فيل و مورچه...

  یک روز یک مورچه نر عاشق یک فیل ماده شد. آنقدر پا پی قضیه شد تا دل فیل را به دست آورد. فیل و مورچه یک دل نه صد دل عاشق هم شدند. با هم روزها و شبهای زیادی به پارک می رفتند، کافی شاپ، شهربازی ، رستوران...

View Article
Browsing all 10 articles
Browse latest View live




Latest Images